پرسه گرد

میخواهم پرواز کنم

حالا دیگر

تو پرسه گرد کوچ و فاصله شدی

می خواهی مهره های فاصله را

تا کجای نا کجا آباد بچینی

که هرگز پیدایت نکنم‌‌" ها؟

چند بار تو را

به سمت ساده خواب هایم دعوت کردم

و تو یک بار به بهانه بود باران و نبود نسیم

و یک بار به بهانه دوری راه وکسالت ثانیه ها

از آمدن سر باز زدی

و رفتی کنج آن خانه بی همهمه کاهگلی نشستی که چه؟

شاید چشم انتظار عبور من

این همه سال وماه

از نسیم و نامه ونگاه غریبه ها

سراغ چشم هایم را می گرفتی

اما هنوز که هنوز است

میگویم مهره های فاصله را

خودت تا بی نهایت دور چیده ای

تا دیگر دست هیچ غریبه ای

به شانه های آشنایت نرسد

بازهم می گویم

خودت مسافر بی نام و نشان دامنه آبی رویا شده ای

من که از آمدنت حرفی ندارم!

فقط فراموش نکن

وقت آمدن

دلتنگی هایت را همراه بیاور

تا شب هنگام بشینیم و

خطوط سبز فاصله را

گریه کنیم.........



+نوشته شده در پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:,ساعت13:22توسط نادیا | |